Po każdej wojnie ktoś musi posprzątać.

Wisława Szymborska View with a Grain of Sand: Selected Poems
Also known as: Wisława Szymborska-Włodek
Polish
Share Share
Collect this quote
About Wisława Szymborska

Wisława Szymborska-Włodek (2 July 1923 – 1 February 2012) was a Polish poet, essayist and translator. She was awarded the 1996 Nobel Prize in Literature. She was bestowed the title of Lady of the Order of the White Eagle in 2011. She was a member of the Polish Writers Association (1989) and the Polish Academy of Skills (1995).

Biography information from Wikiquote

PREMIUM FEATURE
Advanced Search Filters

Filter search results by source, date, and more with our premium search tools.

Additional quotes by Wisława Szymborska

there were doorknobs and doorbells
where one touch had covered another
beforehand.
suitcases checked and standing side by side.
one night, perhaps, the same dream
grown hazy by morning.

every beginning
is only a sequel, after all,
and the book of events
is always open halfway through.

هردو بر اين باورند
كه حسي ناگهاني آنها را به هم پيوند داده.
چنين اطميناني زيباست،
اما ترديد زيبا تر است.

چون قبلا همديگر را نمي شناختند،
گمان مي بردند هرگز چيزي ميان آنها نبوده.
اما نظر خيابان ها، پله ها و راهروهايي

كه آن دو مي توانسته اند از سال ها پيش
از كنار هم گذشته باشند، در اين باره چيست؟

دوست داشتم از آنها بپرسم

آيا به ياد نمي آورند
شايد درون دري چرخان
زماني روبروي هم؟
يك ببخشيد در ازدحام مردم؟
يك صداي اشتباه گرفته ايد در گوشي تلفن؟

- ولي پاسخشان را مي دانم.
- نه، چيزي به ياد نمي آورند.

بسيار شگفت زده مي شدند
اگر مي دانستند، كه ديگر مدت هاست
بازيچه اي در دست اتفاق بوده اند.

هنوز كاملا آماده نشده
كه براي آنها تبديل به سرنوشتي شود،
آنها را به هم نزديك مي كرد دور مي كرد،

جلو راهشان را مي گرفت
و خنده ي شيطانيش را فرو مي خورد و
كنار مي جهيد.

علائم و نشانه هايي بوده
هر چند ناخوانا.
شايد سه سال پيش
يا سه شنبه ي گذشته
برگ درختي از شانه ي يكيشان
به شانه ي ديگري پرواز كرده؟

چيزي بوده كه يكي آن را گم كرده
ديگري آن را يافته و برداشته.

از كجا معلوم توپي در بوته هاي كودكي نبوده باشد؟
دستگيره ها و زنگ درهايي بوده
كه يكيشان لمس كرده و در فاصله اي كوتاه آن ديگري.
چمدان هايي كنار هم در انبار.
شايد يك شب هر دو يك خواب را ديده باشند،
كه بلافاصله بعد از بيدار شدن محو شده.

بالاخره هر آغازي
فقط ادامه ايست
و كتاب حوادث
هميشه از نيمه ي آن باز مي شود.